بسم الله الرحمن الرحیم 


نمیدونم دنیا چرا این شکلی شده؟ چرا اینقدر دنیا بهم ریخته است؟


چرا اینقدر آدم ها می خوان بگن بهترین هستند؟ 


چرا تو همه جا همه باید نظر بدهند؟ 


چرا باید سر یک جنس ارزون تر خریدن با هم بحث کنن و دل هم رو آب کنند؟


از همه بدتر اینکه من نوعی چرا وقتی کسی می گوید فلان چیز را به این قیمت پیدا کردم، دلم آب بشود و حس خسران کنم؟ 


به نظر من که از حقارت و عدم توجه و ... نشئت میگره. و من اصلا دلم نمی خواد با این جور آدم ها دم خور شوم اما چه کنم که 99درصد مردم، شاید آدم هایی که سر راه 

من قرار میگردند اینچوری هستند؟ 


حتی تو قطار هم که سوار می شوم، افرادی هم سفرم می شوند که بگویند من این را دارم و این جوریم و ... 


تو سفرهای سخت و راحت هم، افراد جدیدی رو می بینم که می گویند من بهترینم. 


آه، چام، شاید این به خاطر اون حس هایی هست که درون انسان است، همون عبارت های کلیشه ای : زیبایی طلبی، کمال جویی، جاودانگی و ...


البته من این حس ها رو قبول دارم اما از اسم هاشون خوشم نمیاد، تکراری شدن و ملموس هم نیستند. 


استادی داشتیم که یک مطلب خیلی قشنگ گفت، اون موقع اولین بار بود که می شنیدم، سنم هم کم بود خوب... 


ایشون گفتند که در دنیای رحمی که جنین زندگی می کند، دست دارد، پا دارد، چشم دارد، گوش دارد، ااااااما آیا در اون دنیای رحمی این ها به درد جنین می خورد؟! قطعا 


نه!!!!

پس کجا به درد می خورد؟؟؟؟ در دنیای مادی و خارج از رحم که اگر چشم نباشد،نوزاد به دنیا آمده، کور است و اگر گوش نباشد کر است و ... 


خوب من نوعی تو این دنیا نمی تونم زیباترین باشم، همیشه از من بالاتر هست. 


نمی تونم از هم برتر باشم، نهایت از 100 نفر، هزار نفر ولی به هر حال عددش محدود است تازه نهایت من در چند ویژگی از همون 100 یا 1000 نفر برتر باشم، نمی تونم


که تو همه چیز از اون ها برتر باشم. خدا به اون ها هم چیزهایی داده که از من برتر باشند. 


پس این حسی که هیچ وقت ارضا نمی شود، برای چیست؟ چرا حس این را دارم که بهترین باشم و نمی شود، کامل باشم و نمی شود؟ 


استادمون گفتند که این حس ها همگی باید در این جهان مادی که رحم آخرت است، تکمیل شود و در آن دنیا به کار می آیند. 


واقعا وقتی این مطلب رو شنیدم مغزم حس لذتی داشت که هنوز که هنوزه وقتی به عمقش فکر می کنم، برام لذت بخشه. 


دردم اینکه مردم چرا می خواهند این نیاز رو با چیزهای پیش پا افتاده ای که بالا گفتم بگن؟؟؟؟؟


بالا گفتم حس حقارته ... معتقدم حس حقارت هست، چون حس غیرمادی رو می خواهند با چیزهای مادی بگویند. 


ناگفته نماند که منم خودم گاهی اینجوری میشم و بعدش عذاب وجدان میگرم که چیه؟ اون آدمی که خواستی بهش بگی خیلی باحالی، کیه؟ یکی مثل تو و تو چقدر کمبود داری که خواستی جلوش خوب باشی. 


بعد از خودم لجم میگره و بعدشم سعی می کنم که دیگه این کار رو تکرار نکنم، تو این که دیر به دیر این کار رو بکنم موفق بودم ها اما در ترک کلی اش نه.